تكانه

ساخت وبلاگ
تكانه بر این مدار می چرخد...اما به هر روی چنین آگاهی هایی لحظه ای تکانه ای هستند.... مرادم درکی است که به یکباره تو به آن نایل می آیی....درکی سخت و تکان دهنده....فقط در یک لحظه...

تكانه...
ما را در سایت تكانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0takanehc بازدید : 6 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1400 ساعت: 4:43

تكانه بر این مدار می چرخد...اما به هر روی چنین آگاهی هایی لحظه ای تکانه ای هستند.... مرادم درکی است که به یکباره تو به آن نایل می آیی....درکی سخت و تکان دهنده....فقط در یک لحظه...

تكانه...
ما را در سایت تكانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0takanehc بازدید : 11 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1400 ساعت: 4:43

تكانه بر این مدار می چرخد...اما به هر روی چنین آگاهی هایی لحظه ای تکانه ای هستند.... مرادم درکی است که به یکباره تو به آن نایل می آیی....درکی سخت و تکان دهنده....فقط در یک لحظه... تكانه...
ما را در سایت تكانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0takanehc بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 10 اسفند 1399 ساعت: 19:56

زندگی پشت به پشت رفت جلو امروز من چند تا ایده دارم 1- وبلاگ درست کنم برای بورس چیزایی و تحلیل و بررسی کنم  خوب این ایده نمیدونم به درامد میخوره یا نه برای همین اصلا نمیدونم کاری به درامد داشته باشم ی تكانه...ادامه مطلب
ما را در سایت تكانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0takanehc بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 10 اسفند 1399 ساعت: 19:56

امروز پیام فرستادم به فاطمه که هر چی شده ببخش بگو چه شده که اگر کاری بتونم ازدستم بر میاد بکنم ازههم جدا نشیم و هیچ جوابی نداد و فرداش پیام فرستادم دورابه یه چیزی بگو  و 1000 هم گوشی اش رو شارژ کردم هیچ جوابی نداد دیگه براش پیام نفرستادم

تكانه...
ما را در سایت تكانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0takanehc بازدید : 44 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 22:58

ببین من دو ساله رفتم پی زندگیم و تو این دو سال حتی سر سوزنی به فکر تو و گذشته ای که با تو داشتم نبودم هیچ حسی بهت ندارم اینو تو اون مغزت فرو کن اینهمه مزخرف واسه من نفرست که هیچکدومشونو نمیخونم چون حا تكانه...ادامه مطلب
ما را در سایت تكانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0takanehc بازدید : 67 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 22:58

یعنی الان انچنان حسودی ام شده که حد نداره. الان مهرناز گفت پسر دندانپزشکه.م0رفتند توی 18 سالگی برا&# تكانه...ادامه مطلب
ما را در سایت تكانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0takanehc بازدید : 96 تاريخ : پنجشنبه 3 خرداد 1397 ساعت: 0:16

امروز براش نوشتم که دلم تنگ شده جواب بده.

و ایمیل هم نوشتم که ساید تو حالا حالا نخوای بیای اشتی کنیم من مبخوام بگم دوستت داذم

بازم هیچ جوابی نداد

دارم میترسم که بره شکایت کنه


برچسب‌ها: فاطمه تكانه...
ما را در سایت تكانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0takanehc بازدید : 72 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 22:52

چند روز قبل به پدر گفقتم که نمیخوای برای مادر باتری قلب بخری گفت دکتر گفته لازم نداره  من چند وقتی هست که گفتم بریم براش باتری قلب بگیریم مثل بابی کیامرز سرش نیاد یه بیفته بمیرهدر حالی که می شه با باتری قلب نجاتش داد.-------- عصر ساعت 19 اومدم بالا که به حساب غذای شام بخورم  دیدم تو اتاق دارن فحش من میدن هر چی اشغال حراجی هه میره میخره بیشعوره  رفته صندلی روی زمینی خریده انگار خره. بعد شروع شد که 11 سال هه که از دبیرستان تا الان از زیر زمین تکون نخورده. تا دیدم میخوان قضیه رو بکشووند که کار و فحش دادن رفتم تو اتاق گفتم کی رفته بیرون گفت مهرناز بعد شوک شده بودند که من فهمیدم که دارن فحشم میدن یا نه. منم روی خودم نیاوردم یعنی رویی ندارم چون همیشه محکوم میشم و فحش میخورم. پس ول کردم رفتم  قضیه را برای مهرناز تعریف کردم بعد مهرناز هم اونا رو مورد شماتت گرفت  بعد که دیگه رفته بودند کتلتی که مهرناز درست کرده بود خورده بودند باقی مانده رو گفت به مهرناتز که بخوره به من گفت میای ساعت 12 تو مسابقه شرکت کنیم گفتم نه گفت چرا گفتم دلم نمیخواد. چرا چون دلم نمیخواد. قشنگ معلوم بود میخواد تست محبوبیت خودشو بگیره. بعد رفتم کفشی که داده بودم به پدر را برداشم گفتم ببین لیاقت ندارن که بهشون احترام بزای رفتم کفش خریدم دلسوزی بهش دادم رفته داره فحشم میده منم برداشتم وگرنه منفجر میشدم./ برچسب‌ها: بی وفا تكانه...ادامه مطلب
ما را در سایت تكانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0takanehc بازدید : 50 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 22:52

جمعه عقد زهرا دختر دوستی هست که پول بهش دادن.بعد مهرناز به مادر گفته بود که چرا بهشون دروغ گرفتی که رفتم برای عقد دخترتون لباس را به صورت اینترنتی خریدم.و لباس ساده بپوش که چشم زخم بهت نزنن. فردا صبح مادر گفت مهرناز گفته چرا میخوای لباس یا پالتو بپوشی. و الهام گفت که مهرناز حسودی میکنه. بعد مادر گفتالهام گفته که مهرناز گفته مادر فکر بچه های خودش نیست و مادر نگاهی به من کرد. و رفت توی اشپز خانه داشت اب میگذاشت برای چای که: با خودش میگفت من که بچه ای ندارم تو که کچلی و اونم که دیونه هست. خیلی دلم شکست و یه جورایی بی حس و خنثی شدم بهش.برچسب‌ها: مادر, من بچه ای ندارم + نوشته شده در  چهارشنبه بیست و دوم آذر ۱۳۹۶ساعت 21:21&nbsp توسط تكانه  |  تكانه...ادامه مطلب
ما را در سایت تكانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0takanehc بازدید : 61 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1396 ساعت: 2:51